۲۰۴-آموزنده ترین و عبرت آورترین خاطره ام که تجربه کردم

برای ازدواج دختر و پسری که لیلی و مجنون بودند و من فکر می کردم نخستین کسی هستم که لیلی و مجنون واقعی را با چشم خود دیده ام بارها دخالت کردم و هر دو خانواده با دلایل فراوان و گوناگون مخالف سرسخت ازدواج آنها بودند و از دخالت کردن حقیر هم ناراضی بودند.

 خلاصه بعد از دو سال از سوختن لیلی و مجنون در تب عشق و عاشقی با ازدواج آنها موافقت شد و آن دو به هم رسیدند. اما بعد از چند ماه برای اصلاح و آشتی بین خودشان، به حقیر مراجعه کردند و پا در میانی کردم یاد آن همه شور و شوق گذشته مو بر بدنم راست می شد و الآن هم هرگز فکر نمی کنم که بتوانند زندگی شیرین، جذاب و آینده ی خوبی در انتظار آنها باشد و هر آن احتمال دارد بینشان شکرآب شود و زندگیشان خدای ناکرده به هم بخورد. چون ازدواج آنها با شناحت، بصیرت، تفاهم و با آگاهی و اطلاعات لازم و کافی نبود حتی بعد از عروسی فهمیدند که شوهر سیگاری و خانم بی نماز است. آنها فقط عاشق ظاهر هم بودند و من می دانستم که عشق آنها واقعی نیست و قبل از ازدواج به آنها خیلی ساده و راحت گوشزد کرده بودم و به آنها می گفتم: که شما عاشق ظاهر هم هستید، نسبت به هم هیچ گونه شناخت ندارید، از اخلاق، عقیده و برخورد هم آگاه نیستید، چون عاشقید هرگز عیب و ایرادهای هم را نمی بینید، بعداَ می بینید و آن زمان خیلی دیر و خطرناک است، عاشق معمولاَ کور است ظاهر و زیبایی بزودی تکراری و کهنه می شود. می گفتند: صفری ما را می شناسی چرا این حرف ها را می زنی و حرف هایم برای آنها خیلی خنده دار بود و شاید در ذهن مشوش و عاشق خودشان مرا هم دیوانه می پنداشتند.

بله، آن دو از روی هوا و هوس شیفته و عاشق ظاهر هم بودند و به دین خاطر همه ی حرکات، رفتار و برخوردهای یکدیگر را زیبا، جذاب، عاشقانه، رؤیایی و معصومانه می دیدند ولی بعد از چند ماه که طوفان سهمگین عاشقی، هوا و هوس نفس شیطانی فروکش کرد و حقیقت هر کدام برملا شد، دیدند که کلاه گشادی سرشان رفته است و آن همه وعده، وعید، آن همه جذابیت و زیبایی سرابی بیش نبود و...!

از این خاطرهام همه درس بگیریم: مجردها برای ازدواج درس عبرت بگیرید و با بصیرت و آگاهی تصمیم بگیرید, هرگز قول ظاهر را نخورید و صداقت داشته باشید، متاهل ها هم بدانیم که حتماَ باید ظاهر و باطن ما یکی باشد تا همچنان همسری نمونه، جذاب، دوست داشتنی و تازه باشیم و گر نه کهنه، خسته کننده و تکراری می شویم و همه بدانیم که: اگر با همسرمان لیلی و مجنون هم باشیم اختلاف نظرها، سلیقه ها و برخوردها طبیعی است و اتفاق می افتد ولی باید با مهارت، مهربانی، مدارا، گذشت و... آنها را مدیریت کنیم، زود به سیم آخر نزنیم، تصمیم بد و خطرناک هم نگیریم و صبور باشیم که هر طوفانی به حول و قوه ی الهی بزودی آرام می شود و جو خوش و شیرین زندگی به حال اولش برمی گردد. ان شاءتلله 

۲۰۳-خاطرهای بسیار آموزنده و برای تدبر و تفکر

 یک روز نزدیک های ظهر دخترم پرسید: بابا دلیل خوشحالی امروز مامان را می دانی؟

گفتم: نه نمی دانم! چه شده است؟ گفت: دیشب دیر وقت به خانه آمدیم و شام نخوردیم غذای دیشب برای امروز مانده است و به همین خاطر مامانم استرس و دلهره ی پختن نهار را ندارد و از این بابت خیالش راحت و بسیار خوشحال است.

گفتم: خداوند در قرآن سوره طلاق آیه۳می گوید: یرزقه من حیث لایحتسب: روزی را فقط خداوند می دهد از راهی که اصلاَ فکرش را نمی کنید. تا ظهر خدا می داند که چه اتفاق هایی رخ می دهد و معلوم نیست غذای امروز ما روزی چه کسی می شود و...! نماز ظهر و عصرم را می خواندم و خانم به بیرون از خانه رفته بود که یکدفعه صدای زنگ خانه به صدا درآمد! دخترم در را باز کرد و گفت: مهمان داریم. بعد از سلام و علیک و احوالپرسی. دخترم خندید و آرام گفت: بابا حرفت درست از آب درامد و نهارمان کم است. اگر مامان به خانه بیاید شرمنده شده و شادی امروزش خراب می شود، تا مامان برنگشته می روم از پیک غذا، چند پرس غذا می آورم. بعد از نیم ساعتی که خانم برگشت بسیار تعجب کرد چون دید که مهمان داریم و من و مهمان غذایی غیر از غذای منزل می خوریم! وقتی که فهمید قضیه از چه قرار است گفت: واقعاَ روزی و همه ی امور دست خداوند است و ...

هدفم از بیان این خاطره دو دلیل دارد اولاَ: یقین داشته باشیم که همه ی امور دست خداوند است، برای کارهای کوچک و حرف بی ارزش خودمان و زندگیمان را خراب نکنیم و هرگز ناامید نشویم و فقط کافی است که به او توکل کنیم و امور را به دست توانای او بساریم که او کارساز و کاردان است و...

دوماَ: به مردان فهیم و بزرگوار توصیه می کنم که قدر همسرشان را بسیار بدانند که یکی از بزرگترین دلهره ها، استرس ها و دغدغه های همه ی خانم های محترم آماده کردن غذا است! نه بخاطر این که پختن و درست کردن غذا برایشان سخت است بلکه به خاطر این که می خواهند در نوع غذای شما تنوع داشته باشند و به این دلیل خودتان هم حتماَ دیده اید که سر سفره نهار با دلهره و تعجب گاهی می گویند: نمی دانم برای شام چه درست کنم و...

پس به پاس این همه استرس که شاید گوشه ای از تمام دغدغه های روزمره ایشان باشد نگذاریم پا روی زمین بگذارند که حیف است پایشان خاکی شود.