۱۹۴-بیا بین ما قضاوت کن مزدش از نماز جمعه بیشتر است!
یک روز جمعه برای نماز به مسجد می رفتم در بین راه تلفنم زنگ زد گوشی را برداشتم زنی که فاملیم بود خودش را معرفی کرد و گفت: همراه هواس صفری است؟! گفتم: بله، گفت: عمو من فلانی هستم شما کجایی؟! گفتم: نزدیک مسجدم و به نماز جمعه می روم. در حالی که گریه می کرد! گفت: من و همسرم با هم بگو و مگو کردیم و الآن اوضاع درستی نداریم و اگر بیایی اینجا فکر می کنم ثوابش از نماز جمعه بیشتر است و... گفتم: الآن می آیم. به خانه برگشتم زنم تعجب کرد و گفت: نماز جمعه نرفتی اتفاقی افتاده است؟! گفتم: فلانی با همسرش حرفشان شده آماده باش تا با هم به خانه ی آنها برویم. وقتی آنجا رفتیم شوهرش نبود ولی زن همسایه که تقریباَ ۶۰ سال داشت و خیلی با تجربه بود داشت وی را نصیحت و راهنمایی می کرد. راستش را بخواهید من مانند دانش آموزی که در حضور استادش قرار بگیرد و توان حرف زدن را نداشته باشد در محضر آن خانم که سواد مطلقاَ هم نداشت حرفی برای گفتن نداشتم و برای اولین بار در حرف زدن کم آوردم. خلاصه بعد از یکی دو ساعت راهنمایی و بیان پند و اندرزها، خانم را به اتفاق شوهرش به خانه آوردم و نهاری را با هم صرف کردیم و بعد از ظهر با هم به خانه ی آنها رفتیم و به آن که دو فرزند گُل هم داشتند.
گفتم: زمان نامزدی چقدر یکدیگر را دوست داشتید و از هم سیر نمی شدید و قربان و صدقه یکدیگر می شدید و در حالیکه آن موقع به اندازه الآن به هم نزدیک نبودید ولی آلان محرم یکدیگرید، دو فرزند دارید، از شما به هم نزدیک تر، دلسوزتر، رفیق تر، یار و یاور هم بودن و... در این کره ی خاکی کسی نیست، این همه نعمت را قدر بدانید و لازم و ضروری است که برای حفظ این نعمت ها و آرامش و حفظ جو حاکم، در بعضی موارد کوتاه بیایید ومدارا کنید! در یک کلمه: برای سعادت زندگی مرد باید کر و زن باید لال باشد یعنی مرد سعی کند همه حرف ها را نشنود زن هم همه حرف ها را نگوید و... ! و به لطف خدای سبحان قضیه به خوشی و شادی خاتمه یافت.