۱۷۹- مرگ بابک خرمدین

پیشگویان به بابک خرمدین، آزادیخواه میهن پرست کشورمان گفتند: در پایان این مبارزه کشته خواهی شد. او گفت: من سالها پیش از جان خود گذشتم. برای این که ایران دوباره ادامه زندگی پیدا کند. روح بزرگانی همچون ابومسلم در من فریاد می کشد و به من انگیزه مبارزه برای پاک سازی میهن را می دهد پس مرا از مرگ نترسانید که سالها پیش در پای این آرزو کشته شده ام.

بابک خرمدین اندکی بعد در حضور خلیفه تازی بغداد این چنین به خاک و خون کشیده شد، خلیفه گفت: عفوت می کنم ولی به شرطی که توبه کنی! بابک گفت: توبه را گنهگاران کنند، توبه از گناه کنند.

خلیفه گفت: تو اکنو ن در چنگ ما هستی! بابک گفت: آری، تنها جسم من در دست شما است نه روحم، دژ آرمان من تسخیر ناپذیر است.

خلیفه گفت: جلاد مثله اش کن! معلون اکنون چراغ زندگیت را خاموش می‌‌کنم. بابک روی به جلاد کرد و گفت: چشمانم را نبند بگذار با چشم باز بمیرم.

خلیفه گفت:یکباره سرش را از تن جدا مکن،بگذار بیشتر زنده بماند! نخست دستانش را قطع کن!

جلاد با یک ضربت دست راست بابک را به زمین انداخت. خون فواره زد. بابک حرکتی کرد شگفتی در شگفتی افزود، زانو زده، خم شد و تمام صورتش را با خون گرمش گلگون گرد. شمشیر دژخیم بالا رفت و پایین آمد و دست چپ دلاور ساوالان را نیز از تن جدا کرد. فرزند آزاده مردم به پا بود، استوار بود. خون از دو کتفش بیرون می‌‌جست.

خلیفه زهر خندی زد: کافر! این چه بازی اي بود که در آستانه مرگ در آوردی؟ چرا صورت خود به خون آغشته کردی؟

چه بزرگ بود مرد، چه حقیر بود مرگ، چه حقیر تر بود دشمن.

بابك گفت: در مقابل دشمن نامرد، مردانه باید مرد، اندیشیدم که از بریده شدن دستانم، خون از تنم خواهد رفت. خون که رفت، رنگ چهره زرد شود. مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است، خلق من نمی‌پسندند که بابک در برابر گله روباه صفتان ترسی به دل راه دهد.

خلیفه از ته گلو نعره کشید: ببر صدایش را !! و شمشیر پایین آمد و سر. سری که هرگز پیش هیچ زورمند ستمگری فرود نیامده بود. منبع : http://dastanak88.blogfa.com

 

۱۷۷- محبت خداوند به بندگانش

روزی شخصی از بيابان به سوی مدينه می آمد، در راه ديد پرنده ای به سراغ بچه های خود در لانه رفت، آن شخص كنار لانه پرنده رفت و جوجه ها را گرفت و به عنوان هديه نزد پيامبر (ص) آورد. چون به حضور پيامبر (ص) رسيد، جوجه ها را نزد پيامبر (ص) گذاشت، در اين هنگام جمعی از اصحاب حاضر بودند، ناگاه ديدند مادر جوجه ها بی آنكه از مردم وحشت كند آمد و خود را روی جوجه های خود انداخت. معلوم شد مادر جوجه ها، به دنبال آن شخص به هوای جوجه هايش بوده، محبت و علاقه به فرزندانش بقدری بود، كه بدون ترس خود را روی جوجه هايش انداخت. پيامبر به حاضران فرمود: اين محبت مادر را نسبت به جوجه هايش درك كرديد، ولی بدانيد خداوند هزار برابر اين محبت، نسبت به بندگانش محبت و علاقه دارد. اقتباس ازليالی الاخبار-الگوی رفتاری پیامبر اعظم ص57

بله، خداوند مهربان و رحیم درسوره زمر آیه 53 می فرماید: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ یعنی ای پیامبر بگو: اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏ اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. این تنها قطره­ ای از دریای بیکران رحمت و لطف خداوند، تازه خطاب به گناه کاران است نسبت به خوبان چطور است فقط خودش می داند که به جناب موسی (ع) فرمود: ای موسی (ع) ! آیا می دانی من چقدر به تو ترحم نموده ام؟ موسی (ع) گفت: تو از مادرم به من مهربان تری. خداوند فرمود: موسی (ع)  مادرت در اثر فضل من، بر تو ترحم می کرد. من بودم که او را بر تو مهربان ساختم و قلب او را پاک نمودم، تا او تو را پاک تربیت کند.

۱۷۸- سوال و جواب اعرابی از رسول اکرم (ص)

 عرض کردم میخواهم داناترین مردم باشم؟ حضرت فرمود: از خدا بترس

عرض کردم میخواهم از خاصان درگاه خدا باشم؟ حضرت فرمود: شب و روز قرآن بخوان

عرض کردم میخواهم همیشه دل من روشن باشد؟ حضرت فرمود: که یاد مرگ را فراموش مکن

عرض کردم میخواهم همیشه در رحمت حق باشم؟ حضرت فرمود: با خلق خدا نیکی کن

عرض کردم میخواهم از دشمن به من آفتی نرسد؟ حضرت فرمود: همیشه توکل بخدا کن

عرض کردم میخواهم در چشم مردم خوار نباشم؟ حضرت فرمود: پرهیزکار باش

عرض کردم میخواهم عمر من طولانی باشد؟ حضرت فرمود: صله رحم کن

عرض کردم میخواهم روزی من وسیع گردد؟ حضرت فرمود: همیشه با وضو باش

عرض کردم میخواهم به آتش دوزخ نسوزم؟ حضرت فرمود: چشم و زبان خودرا ببند

عرض کردم میخواهم بدانم گناه به چه چیز ریخته می شود؟ حضرت فرمود: تضرع و توبه به حال بیچارگی

عرض کردم میخواهم سنگین ترین مردم باشم؟ حضرت فرمود: از کسی چیزی مخواه

عرض کردم میخواهم پرده عصمتم دریده نشود؟ حضرت فرمود: پرده ی عصمت کسی را مدر

عرض کردم میخواهم که گورم تنگ نباشد؟ حضرت فرمود: مداومت کن به قرائت سوره ی تبارک

عرض کردم میخواهم مال من بسیار شود؟ حضرت فرمود: مداومت کن به قرائت سوره ی واقعه هر شب

عرض کردم میخواهم فردای قیامت ایمن باشم؟ حضرت فرمود: میان شام و خفتن به ذکر خدا مشغول باش

عرض کردم میخواهم خدای تعالی را در نماز حضور یابم؟ حضرت فرمود: در وقت وضو گرفتن بسیار دقت کن

عرض کردم میخواهم از خاصان باشم؟ حضرت فرمود: در کارها راستی و درستی پیشه کن

عرض کردم میخواهم برای من عذاب قبر نباشد؟ حضرت فرمود: جامه ی خود را پاک نگهدار

عرض کردم میخواهم در نامه ی عمل من گناه نباشد؟ حضرت فرمود: با پدر و مادرت به نیکی رفتار کن.  منبع  سایت آرمان مهدویت

۱۷۶- قربانی شدن یک عشق

آرزو داشتم تنها پسرم با دختر خواهرم ازدواج کند، اما او در دوران دانشجویی به دختری از خانواده ای مستضعف که با هم همکلاسی بودند علاقه مند شد و دختر مورد علاقه اش را به عقد خود درآورد. زن ۶۵ ساله با لهجه جنوبی خود در دایره اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد افزود: سلیم از ازدواج با سکینه خیلی خوشحال بود اما هر موقع نامزد او به خانه ما می آمد سردرد می گرفتم و احساس می کردم این عروس در شأن خانوادگی ما نیست. من هر چه با خودم کلنجار رفتم تا مهر و محبت این دختر را در دلم جای دهم فایده ای نداشت و خواهرم نیز با نیش و کنایه هایش آتش بیار این معرکه شده بود. متاسفانه پس از گذشت مدتی، نقشه شومی کشیدم و با کمک پسر خواهرم فردی را اجیر کردیم تا ادعا کند قبلاَ با عروسم آشنایی و رابطه داشته است. ما با این تهمت های ناروا توانستیم سلیم را نسبت به همسرش بدبین کنیم و او نامزدش را طلاق داد. من بلافاصله دختر خواهرم را به عقد پسرم در آوردم اما سلیم و دخترخاله اش خیری از زندگیشان ندیدند چون آنها صاحب دو فرزند معلول شدند و عروسم که تاب و تحمل مشکلات زندگی و جمع و جور کردن این دو طفل بی گناه را نداشت پس از گذشت ۱۵ سال به پسرم خیانت کرد و دنبال سرنوشت خودش رفت. از آن به بعد من و پسرم خودمان را به پرستاری از این دو بچه معلول سرگرم کردیم. ولی هر روز که می گذشت من به خاطر ظلم و خیانتی که در حق عروس قبلی ام کرده بودم عذاب وجدان بیشتری پیدا می کردم و خیلی دنبال سکینه گشتم تا او را پیدا کنم و حلالیت بطلبم. ولی هیچ آدرس و نشانی از او پیدا نکردم. تا این که برای سفر زیارتی به مشهد آمدیم. در این جا هنگام عبور از خیابان با یک موتورسیکلت تصادف کردم و وقتی که برای مداوا به بیمارستان انتقال یافتم باورم نمی شد پرستار مرکز درمانی همان کسی باشد که سال ها دنبالش می گشتم. سکینه با مهربانی از من پرستاری و مراقبت کرد و زمانی که دست هایش را محکم گرفتم و با شرمندگی برایش تعریف کردم مرتکب چه گناه بزرگی شده ام، او با لبخندی معصومانه دستم را بوسید و گفت: مادرجان حتماَ قسمت این طوری بوده است و من از شما هیچ دلخوری و ناراحتی به دل ندارم و همین جا شما را بخشیدم. زن ۶۵ ساله گفت: از این که می بینم سکینه با فردی شایسته ازدواج کرده است و ۲ دختر زیبا و دوست داشتنی دارد خیلی خوشحالم و برایشان دعا می کنم خوشبخت و سعادتمند بشوند. امیدوارم خدا هم از خطاهایم بگذرد. برگرفته از روزنامه خراسان سوم خرداد نود ویک

۱۷۵- بردباری در برابر بی ادبان

روزی عایشه، همسر رسول اکرم (ص) در حضور او نشسته بود که مردی یهودی وارد شد. هنگام ورود به جای «سلام علیکم» گفت: «السام علیکم»؛ یعنی «مرگ بر شما». طولی نکشید که یکی دیگر وارد شد. او هم به جای سلام گفت: «السام علیکم». معلوم بود که آنها می خواستند با زبان، رسول اکرم (ص) را آزار دهند. عایشه سخت خشمناک شد و فریاد بر آورد که: مرگ بر خود شما و... آن حضرت فرمود: ای عایشه! ناسزا مگو، اگر ناسزا مجسّم گردد، بدترین و زشت ترین صورت ها را دارد، اما نرمی، ملایمت و بردباری روی هر چه گذاشته شود، آن را زیبا می کند و زینت می دهد و از روی هر چیزی برداشته شود، از قشنگی و زیبایی آن می کاهد. چرا عصبی و خشمگین شدی؟ عایشه گفت: مگر نمی بینی که با کمال وقاحت و بی شرمی به جای سلام چه می گویند؟ رسول اکرم (ص) فرمود: من هم در جواب گفتم: علیکم (بر خود شما) همین قدر کافی بود. به نقل از: داستان راستان استاد مرتضی مطهری 

۱۷۴- بردباری

رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر جمعیتی گذشت که بین آنها مردی پر قدرت و نیرومندی بود که سنگ بزرگی را از زمین بر می داشت و مردم آن را سنگ زور مندان، یا وزنه قهرمانان می نامیدند و همه از عمل آن ورزشکار قوی در شگفت بودند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله پرسیدند: این اجتماع برای چیست؟ مردم کار وزنه برداری آن قهرمان را به عرض ایشان رساندند.

فرمودند: آیا به شما نگویم قوی تر از این مرد کیست؟ سپس فرمودند: « رَجُلٌ سَبَّهُ رَجُلٌ فَحَلِمَ عَنْهُ فَغَلَبَ نَفْسَهُ وَغَلَبَ شَيْطَانَهُ وَشَيْطَانَ صَاحِبِهِ ». قوی تر از او کسی است که به او دشنام دهند و بردباری کند و بر نفس سر کش و انتقام جوی خود غلبه کند و بر شیطان دشنام گو پیروز شود. در حدیثی امام صادق علیه السلام نیز آمده:  و لا تمار حلیماً و لا سفیهاً  فان الحلیم یقلیک. و ان السفیه یؤذیک: نه با بردبار دانا مراء و جدل کن و نه با سفیه نادان، چرا که انسان بردبار کینه شما را در دل می گیرد و سفیه نادان آزارت می زند. منبع: پندهای جاویدان محمدی اشتهاردی 

۱۷۳- منافق كينه توز کیست؟

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به همراه جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى نشسته بودند ناگاه على عليه السلام  وارد مسجد شد حاضران به احترام او برخاستند و از او به گرمى استقبال كردند تا اينكه على (ع) در جايگاه خود كه در محضر پيامبر (ص) بود نشست در اين ميان دو نفر از حاضران كه متهم به نفاق بودند با هم در گوشى صحبت مى كردند رسول خدا (ص) وقتى كه آنها را ديد دريافت كه چرا آهسته با هم حرف مى زنند، آن حضرت خشمگين شد بطورى كه آثار خشم در چهره مباركش ظاهر شد سپس فرمود سوگند به آن كسى كه جانم در دست او است داخل بهشت نمى شود مگر كسى كه مرا دوست بدارد و آگاه باشيد دروغگو است كسى كه گمان كند مرا دوست دارد ولى اين شخص اشاره به على عليه السلامرا دشمن دارد.  در اين هنگام دست على (ع) در دست پيامبر (ص) بود و اين آيه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَيْتُمْ فَلَا تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا ... (مجادله /9) نازل گرديد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه رازگويى مى كنيد به گناه و تعدى و معصيت رسول، رازگويى نكنيد و...

۱۷۲- حلوا، به قیمت گزاف

خسته و رنجور، به مسجدی رسید. داخل شد. وضویی ساخت و دو رکعت نماز خواند. سپس به گوشه‏ ای رفت تا قدری بیاساید. اما سر و صدای بچه‏ ها، توجه او را به خود جلب کرد. چندین کودک از معلم خود، درس می‏ گرفتند و  اکنون وقت استراحت آنها بود. بچه‏ ها، در گوشه و کنار مسجد، پراکنده شدند تا چیزی بخورند یا استراحتی بکنند. دو کودک، در نزدیک شبلی، نشستند و هر یک سفره خود را گشود. یکی از آن دو کودک که لباسی نو و تمییز داشت و معلوم بود که از خانواده مرفهی است، در سفره خود نان و حلوا داشت. کودک دیگر که سر و وضع خوبی نداشت با خود، جز یک تکه نان خشک نیاورده بود. کودک فقیر، نگاهی مظلومانه به سفره کودک منعم انداخت و دید که او با چه ولعی، نان و حلوا می‏ خورد. قدری، مکث کرد ولی بالاخره دل به دریا زد و گفت: نان من خشک است، آیا از آن حلوا، کمی به من هم می‏ دهی تا با این نان خشک، بخورم؟ نه، نمی‏ دهم. اما این نان خشک، بدون حلوا، از گلوی من پایین نمی‏ رود! اگر از این حلوا به تو بدهم، سگ من می‏ شوی؟ آری، می‏ شوم. پس تو حالا سگ من هستی؟ بله، هستم. پس چرا مثل سگ‏ها، صدا در نمی ‏آوری؟ پسرک بیچاره، پارس می‏ کرد و حلوا می‏ گرفت و همین طور هر دو به کار خود ادامه دادند تا نان و حلوا تمام شد و هر دو رفتند که به درس استاد برسند. شبلی در همه این مدت، می‏ نگریست و می‏ گریست. دوستانش که او را در گوشه مسجد یافته بودند، کنارش نشستند و از علت گریه او پرسیدند. شبلی گفت: ببینید که طمع چه بر سر مردم می‏ آورد! اگر این کودک فقیر، به همان نان خشک خود قناعت می‏ کرد و به حلوای دیگری، طمع نمی‏ بست، سگ دیگران نمی‏ شد و خود را چنین خوار نمی ‏کرد!. برگرفته از: قابوس نامه ص 261   

۱۷۱- محبت به دیگران

روزى رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله نشسته بود و يكى از فرزندانشان را روى زانوى خود نشانده و مى بوسيد و به او محبّت مى كرد. در اين هنگام مردى از اشراف جاهليت خدمت رسول اكرم (ص) رسيد و به آن حضرت عرض كرد: من ده تا پسر دارم و تا حال هنوز هيچكدامشان را براى يك بار هم نبوسيده ام.  پيامبر(ص) از اين سخن چنان عصبانى و ناراحت شدند كه صورت مباركشان برافروخته و قرمز گرديد، آنگاه فرمود: لا يَرحم لا يُرحم، آن كس كه نسبت به ديگرى رحم نداشته باشد خدا هم به او رحم نخواهد كرد. و بعد اضافه نمود: من چه كنم اگر خدا رحمت را از دل تو كنده است. انسان كامل  ص 168

طبق حدیث شریف رسول خداوند گل سرسبد عالم هستی حضرت محمد(ص) آیا خیلی از گرفتاری ها و مشکلات های زندگی ما ناشی از بی رحمی و سخت دلی ما نیست؟ خیلی مواظب و مراقب باشیم ان شاءالله

۱۷۰- حقوق همسر بر شوهر در کلام رسول الله (ص)

رسول معظم اسلام(ص) فرمودند: که برادرم جبرئیل آن قدر درباره زن ها به من توصیه کرد که تصور کردم حتی اف گفتن به آن ها جایز نیست و بعد جبرئیل گفت: ای محمد(ص)! به مردم بگو: مراقب باشند که به همسران و زنانشان ستم نکنند. چون آن ها در زندگی یار و کمک کار شما هستند. شما براساس امانات الهی، آن ها را به خانه آوردید؛ یعنی نزد شما ودیعه الهی هستند. محرمیتی که میان شما و همسرانتان حاصل شده، با کلمات مقدس کتاب خدا و سنت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم حاصل شده و به راحتی به دست نیامده است. آن ها بر شما حقوقی پیدا کرده اند. ارتباط روحانی و جسمانی شما با همسرانتان حقوقی ایجاد می کند، حق دیگری که این ها بر شما پیدا می کنند این است که مادر فرزندان شما می شوند و فرزندان شما را در رحم خود پرورش می دهند و در این راه متحمل رنج و درد می شوند. پس شما موظفید در مقام ادای حقوق آن ها مهربانی و شفقت داشته باشید، دل های آن ها را نسبت به خود پاکیزه نگه دارید تا همیشه با شما بمانند. مستدرک الوسائل ج۱۴ ص۲۵۲حدیث ۱۶۶۲۷

169- فرعون و ادعای خدایی کردن

فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی می کرد و می گفت: فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى ( سوره نازعات آیه۲۴) ترجمه: سپس گفت: من پروردگار بزرگ شما هستم! روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمی داند پشت در کیست؟ سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آن وقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟ پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟ شیطان پاسخ داد: زیرا می دانستم که از نسل او همانند تو احمقی به وجود می آید.

۱۶۸- مکاشفه‏ای از محدث قمی (ره)  

مرحوم شیخ عباس قمی رضوان الله علیه فرموده است: روزی به وادی السّلام در نجف اشرف برای زیارت اهل قبور رفته بودم ناگهان صدای شتری که آن را داغ می‏کردند به گوشم رسید آنچنان صیحه می‏کشید و ناله می‏کرد گویی تمام زمین وادی السّلام از صدای او متزلزل و مرتعش بود من با سرعت به طرف آن صدا رفتم، چون نزدیک شدم دیدم شتری نیست بلکه جنازه‏ای را آورده‏اند! این نعره از این جنازه بلند است و آن کسانی که متصدی دفن او بودند ابداً اطلاعی نداشتند و با کمال آرامش و خونسردی مشغول کار خود بودند، مسلماً این جنازه ظالمی بوده است که در اولین وهله مرگ به چنین عقوبتی گرفتار شده و قبل از دفن و عذاب قبر از دیدن صورت برزخیه وحشت کرده و فریاد برآورده است. معادشناسی ج 1 نویسنده  استاد مظاهری ص 67

بله، دین اسلام، دین برادری و برابری است و خداوند براساس عدل و عدالت آن را بنا کرده و ظلم و ستمگری، ذره ای در این دین جایگاهی ندارند و هر کس هر چه بکارد همان را درو می کند و لاغیر. امام سجاد (ع) فرمودند: گناهانى كه باعث نزول عذاب مى شوند، عبارت اند از: ستم كردن شخص از روى آگاهى، تجاوز به حقوق مردم، و دست انداختن و مسخره كردن آنان. معانى الاخبار ص 270 و 271 حدیث 2 -امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: مَنْ ظَـلَمَ ظُلِمَ؛ هر كس ستم كند، ستم مى‏ بيند.

167- اعتقادتان را چند می فروشید؟

فردی كه مقیم لندن بود، تعریف می کرد: که یک روز سوار تاکسی شدم در بين راه کرایه را پرداختم. راننده بقیه پولم را که برگرداند متوجه شدم 20 پنس اضافه تر داده است! چند دقیقه‌ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم: آقا این را زیاد دادی ... گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم. پرسیدم بابت چی؟ گفت: می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم. انشاءالله فردا خدمت می رسیم! تعریف می کرد: تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم...

تذکر: ما دینمان را چقدر می فروشیم؟ یک سؤال! تا حالا با دروغ چند نفر را از دین منتفر کردیم وحقشان را پایمال و باعث خوشحالی شیطان و خشم خداوند قهار شدیم؟ بقیه موارد خودت فکر کن و قضاوت هم بکن و ببین که چقدر با خداوند و خلقش بد رفتاری می کنیم و انتظار نا بجا هم داریم که هر چه از خداوند می خواهیم فوری به ما بدهد و صد ها مورد دیگر!!  

۱۶۶- گزارش سفیر روس راجع به تأثیر کلام علما

از آیت اللّه العظمی حاج سید محمد شیرازی رضوان الله تعالی علیه فرمودند: در قضیه سفر مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری علیه السلام به ایران وقتی ایشان وارد تهران شدند جمعیتی زیاد از جمله سفیر کشور روسیه به ملاقاتش رفتند. مردم از آن مرحوم خواستند آنها را موعظه و نصیحت کند، ایشان نیز بنا به درخواست مردم سرش را برداشته فرمود: ای مردم بدانید و آگاه باشید که خدا در همه جا حاضر است و مطلب دیگری نفرمود، لکن این سخن تکان دهنده اثر خودش را بخشید بطوری که اشکها جاری گردید قلبها در هم طپید و حالت مردم به شکل عجیبی دگرگون شد جریان گذشت و سفیر روسیه در نامه ای به نیکولا قیصر روس این چنین نوشت: تا مادامی که این قشر روحانیون مذهبی در بین مردم هستند و مردم نیز از آنها پیروی می کنند ما نمی توانیم کاری از پیش ببریم، زیرا وقتی یک جمله چنین انقلاب عجیب روحی بوجود می آورد دیگر دستورات و فتاوای صادره چه خواهد کرد؟

۱۶۵- شیخ ابوالحسن نوری خُمهای شراب معتضد را شکست

محقق سبزواری  در حالات  شیخ ابوالحسن نوری گفته است: او منزوی و گوشه نشین بود و اگر منکری را می دید از آن جلوگیری می کرد و اگر چه بیم کشتن در آن باشد. روزی برای وضو و طهارت کنار دجله رفت قایقی دید که در آن سی خُم سر به مهر بود که به آنها نوشته بود لطف شیخ، بسیار تعجب کرد از ملاح پرسید: در این خُمها چه باشد؟ ملاح گفت: فضولی نکن در این خُمها شراب است که به جهت تشریفات مجلس خلیفه آورده اند،شیخ چوبی که در قایق بود برداشت و همه آن خُمها را شکست. ملاح به داد و فریاد آمد و مأمورین را خبر کرد، شیخ را گرفتند و نزد معتضد که خلیفه ای بسیار بیرحم و شمشیرش همیشه پیش از سخنش بود بردند، مردم بغداد از بردن شیخ غمناک شدند. معتضد به شیخ بانگ زد: تو به چه جرأت و به امر کی این گستاخی را کردی؟شیخ گفت: من به امر خداوند این کار را کردم و به امر آن که ترا پادشاهی داده، آقای پادشاه این گونه اعمال رعیت را وادار به ارتکاب این گونه منکرات می کند و گناه آنها نیز به حساب تو نوشته شود و رعیت در صلاح و فساد پیرو تو هستند بنابراین هم به تو و هم به رعیت دلسوزی کردم و غرضی جز خشنودی خدا را نداشتممعتضد از سخنان او خوشحال شده به گریه آمد و گفت: تو سزاوار بدین کاری و در این کار آزادی. بهار نیکوکاران نویسنده شیخ عبدالرحمن ناصر الاسلامی ص 17

۱۶۴- آثار نماز در عالم قبر

زمانى كه حيات آدمى در اين دنيا خاتمه يابد و صفحه زندگى مادى او بسته گردد وارد عالمى بسيار تنگ و تاريك می شود كه نه نورى است و نه مؤنسى، نه همدمی و نه كمك كارى. او در آنجا تنهاى تنهاست. اطراف او را تاريكى محض فرا گرفته و وحشت قبر سراسر وجودش را پوشانده است. تمام خواسته اش اين است كه كسى براى او چراغى روشن نمايد و يا او را دلجويى داده تا مقدارى از ترس و وحشتش كاسته گردد هيچ فرياد رسى براى او نيست مگر اعمال نيكى كه در دنيا انجام داده است و نماز يكى از بهترين دوستانى است كه در آن لحظات حساس و وحشت انگيز به فريادش می رسد. رفيق تنهايى او شده و نورى در تاريكى قبرش ايجاد می كند. پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: إنَّ الصَّلاة تَأتِی إلَی المَیِّتِ فِی قَبرِه بِصُورَةِ شَخصٍ أنوَرِ اللَّونِ یُونِسُه فِی قَبرِه و یَدفَع عَنهُ أهوالَ البَرزَخ. همانا نماز بصورت انسانى سفيد چهره وارد قبر ميّت شده و با او انس می گيرد و وحشتهاى برزخ را از او برطرف می كند. ليالى الاخبار جلد4 صفحه ۱

بله، وقتی که پیامبر اکرم (ص) می فرماید: نماز ستون دین است، نماز معراج مؤمن است، نماز نور چشم من است، نماز سفارش همه ی انبیاء خداست، دینی که در آن نماز نباشد خیری در آن نیست و ... اینها را فقط برای دنیای ما نفرموده بلکه خوب می داند آنچه که به درد دنیای فانی و گذرا می خورد و مفید است، در جهان ابدی و ماندگار آخرت، پس اندازی ماندگار و مفیدتر از دنیاست و ...

۱۶۳- اگر دعايتان به اجابت نرسيد مواظب اين سه حالت باشيد

اول: آن كه مأيوس نشوى از رحمت خدا، زيرا به اجابت نرسيدن دعا ممكن است به سبب گناهان تو باشد كه مانع اجابت است پس در صدد رفع آن به توبه و تعذيب نفس برآى .
دوم : ترك دعا نكن .

سوم: راضى باش بهتقدير الهى تا همان رضاى تو باعث اجابت دعايت بشود. امام حسن عليه السلام مى فرمايد: من ضامنم از براى كسى كه در قلب او چيزى خطور نكند بجز رضا و خشنودى به قضاى خدا اين كه دعا كند پس مستجاب شود. دعا كردن سه حالت دارد كه به هر حالتى كه باشد براى انسان اجر معنوی دارد حالت اول: آن كه صلاح بنده در آن هست و به او مى رسد و مشروط به دعا نيست و در اين صورت ثمره دعا تقرب بنده است به خدا. حالت دوم: آن كه صلاح بنده در آن هست و رسيدن به آن مشروط است به دعا كردن و در اين صورت ثمره دعا دو چيز است يكى رسيدن به مطلوب و ديگر تقرب به خدا. حالت سوم: آن كه صلاح بنده در آن نيست و به آن نمى رسد چه دعا بكند چه نكند و در اين صورت ثمره دعا دو چيز است يكى تقرب به خدا، دوم عوض آن كه در دنيا از او منع شده در آخرت به اضعاف آن به او عطا مى شود. گنجهای معنوی-نویسنده رضا جاهد

۱۶۲-  خداوند توبه پذیر و مهربان.... است

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: هيچ بنده اى نيست كه مرتكب گناهى شود پس برخيزد و طهارت گيرد و دو ركعت نماز به جاى آورد و از خداوند طلب مغفرت كند جز اينكه مغفرت الهى شامل حالش مى شود بر خداوند سزاوار است كه استغفار او را بپذيرد زيرا خداى سبحان در قرآن فرموده است: وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحيماً: هر كس كار بدى به جاى آورد يا به خويشتن ستم كند سپس از خداوند طلب مغفرت كند خداوند را آمرزنده و مهربان مى يابد. سوره نساء  آیه ۱۱۰

 یله، به قول شاعر: مکن کاری که از خود ننگت آید/جهان با این فراخی تنگت آید. چو فردا نامه خوانان نامه خواندند/تو را از نامه خواندن ننگت آید.

۱۶۱- چند تا سوال از خودمان و قضاوت هم با خودمان؟

1-خداوند از ما نخواهد پرسید: پوست شما به چه رنگ بود، بلکه از ما خواهد پرسید: که چگونه انسانی بودید؟

2- خداوند از ما نخواهد پرسید: که چه لباسهایی در کمد داشتید، بلکه از ماد خواهد پرسید:به چند نفر لباس پوشاندید؟

3-خداوند از ما نخواهد پرسید: زیر بنای خانه­ ی شما چند متر بود،بلکه از ما خواهد پرسید: به چند نفر در خانه خوش آمد گفتید؟

4-خداوند از ما نخواهد پرسید: در چه منطقه ای زندگی می کردید، بلکه از ما خواهد پرسید: چگونه با همسایگانتان رفتار کردید؟

5- خداوند از ما نخواهد پرسید: چه تعداد دوست داشتید، بلکه از ما خواهد پرسید: برای چند نفر دوست و رفیق بودید؟

6-خداوند از ما نخواهد پرسید: میزان در آمد شما چقدر بود، بلکه از ما خواهد پرسید: آیا فقیری را دستگیری نمودید؟

7-خداوند از ما نخواهد پرسید: عنوان و مقام شغلی شما چه بود، بلکه از ما خواهد پرسید: آیا سزاوار آن بودید و آن را به بهترین نحو انجام دادید؟

8- خداوند از ما نخواهد پرسید: چه داشتید؟ بلکه از ما خواهد پرسید: چه توشه ای با خودتان آوردید؟

9- خداوند از ما نخواهد پرسید: روزی چند رقم غذا می خوردید؟ بلکه از ما خواهد پرسید: روزی به چند فقیر غذا می دادید و...؟  

۱۶۰- چه عواملی باعث فشار قبر می شود؟

بطور کلی فشار قبر، سختی ها و عذاب ها نتیجه­ ی دلبستگی، تلقات و آلودگی های ماست. اما در روایات بطور خاص روی چند چیز دست گذاشته شده است که باعث فشار قبر می شود و از عوامل فشار قبر هستند. روایت داریم که یک سوم فشار قبر برای غیبت کردن است. متاسفانه چون غیبت کردن گناهی عادی شده است قبحش ریخته است و ما آن را کوچک می شماریم. بدترین گناهان، گناهانی هستند که به چشم نمی آیند. حضرت علی (ع)  می فرماید: بدترین گناه، گناهی است که آن را کوچک بشماریم. در جامعه­ ی ما روابط نامشروع داشتن گناه بزرگی محسوب می شود چون متداول نیست ولی با این که گناه غیبت شدیدتر از داشتن روابط  نامشروع است چون متداول شده است قبح آن ریخته است. آقای ملکی تبریزی که اهل سیر و سلوک بود می فرمود: که من در مجلسی بودم که در آن شبه­ ی غیبت بود و من چهل روز عقب افتادم. یکی دیگر از عواملی که در روایات آمده است این است که مردی بی جهت از زنش دوری بکند و وظایف شوهری را انجام ندهد یا زنی باشد که وظایف زناشویی را انجام ندهد. عوامل دیگر تند خویی و خشونت با خانواده است و... حجت الاسلام عالی برنامه سمت خدا  مورخ 16/5/ 1390

۱۵۹- چکار کنیم که درروز قیامت برهنه محشور نشویم؟

مسئله­ ی عریان بودن در قیامت و نه در برزخ در روایات بسیار زیادی مطرح شده است. در روایتی داریم که یکی از همسران پیامبر همین سوال را از پیامبر اکرم (ص) پرسید؟ پیغمبر (ص) فرمود: آنجا هر کسی به فکر خود است و وحشت بسیاری وجود دارد. این مسئله آنقدر افراد را از یکدیگر باز می دارد که مانند نظام دنیا چشم چرانی و نگاه وجود ندارد اما نکته ی مهمتر این است که در روایات داریم که شیعیان و مومنین خالص که ولایت اهل بیت (ع) را دارند مستور هستند. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) است که فرمود: شیعیان علی (ع)کسانی هستند که با لباس های سفید در قیامت از قبر ها برانگیخته می شوند. این لباس های سفید یا همان کفن ها است و یا اینکه به قدری نور آنها را فرا گرفته که بدن آنها قابل دیدن نیست.

درروایت دیگری از امام صادق (ع) داریم که شیعیان ما از قبور برانگیخته می شوند در حالی که بدن آنها مستور و پوشیده هستند. بنابراین باید ولایت خود نسبت به اهل بیت (ع) را تقویت کنیم و جزو همین شیعیانی باشیم که مستور هستند...

 آیا ما با اعمالمان شیعه هستیم یا فقط با گفتارمان و آیا برای لختی، قیامت فکر و چاره ای داریم؟ جناب خدیجه با آن مقام و عظمت از لختی روز قیامت میترسد از پیامبر(ص) میخواهد تا یکی از پیراهن هایش را در قبرش بگذارد تا در روز قیامت خودش را با آن بپوشاند. من و شما چه باید بکنیم؟ این دفعه قضاوت با اعمالمان نه با زبانمان؟ 

۱۵۸- سبب تسلط شیطان بر انسانها

امام صادق(ع) از پدرش از پدرانش از امیر مؤمنان (ع) نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: شیطان همواره از پسر آدم وحشت دارد و فاصله می گیرد تا زمانی که نمازهاى پنجگانه‏اش را در وقتش به جا می آورد. پس هرگاه آنها را ضایع کرد بر او جرأت پیدا می کند و او را بر گناهان بزرگ وارد می سازد.  ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ص 230

نقل شده زنی، دیوانه وار و فریاد کنان خدمت پیامبر اکرم (ص) رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! به یارانت بگو از نزد شما بروند که من با شما کاری دارم. اصحاب رفتند آن زن خدمت پیامبر (ص) نشست و عرض کرد: یا رسول الله! گناه بسیار بزرگی مرتکب شده ام. حضرت فرمودند: رحمت پروردگار بزرگ تر از گناه توست.  سؤال کردند: گناهت چیست؟ زن گفت: شوهردار بوده ام، مرتکب زنا شدم و از نطفه­ ی حرام حامله شدم، بچه به دنیا آمد، او را در خمره­ ی سرکه خفه کردم و سرکه­ ی نجس را به مردم فروختم! رسول خدا (ص) حکم گناه آن زن را بیان کردند و سپس فرمودند: آیا می خواهی بدانی که چرا درون این چاه افتاده ای و این گناهان را مرتکب شده ای! من گمان می کنم که تو نماز عصر نمی خوانی؟ تفسیر روح البیان ج 10 ص 505

۱۵۸- حکایت زنی که هرشب جمعه در قبرستان می خوابید...

مادر يكى از شهداى جنگ تحميلى پس از دفن شهيد خود هر شب جمعه را تا به صبح بر مزار شهيدش در قبرستان شهداء بيتوته مى كرد و پس از طلوع آفتاب روز جمعه به خانه بر مى گشت. اين روش مدتى ادامه داشت تا اينكه اين كاربصورت يك عادت براى اين مادر شهيد شده بود و بسيارى از منسوبين نيز مىدانستند، تا اينكه آن زن خود بخود دست از اين كار برداشته بود. از او پرسيدند: خوابيدن در قبرستان را رها كردى؟ گفت: شبى از شبها وقتى به خواب رفتم، ديدم تمامى شهداى آن قبرستان ساكهاى مسافرتى خود را بسته و آماده مسافرت هستند، از فرزندم پرسيدم: آنها عازم كجا هستند؟ گفت: هر روز عصر به نجف اشرف و زيارت حضرت اميرالمومنين (ع) مى رويم و صبح بر مى گرديم و اينها عازم نجف اشرف هستند. گفتم: مگر شما همراه آنها نمى روى؟ گفت: خير. گفتم: چرا؟ گفت: مهمان دارم، بايد براى احترام او در حضورش باشم .گفتم: مهمانت كيست؟ گفت: شما. گفتم: من؟! گفت:بلى و از خواب بيدار شدم، قدرى با خود فكر كردم و گفتم: هرگز سزاوار نيست من در قبرستان بمانم و فرزندم از فيض زيارت حضرت امير المومنين محروم بماند. از اين رو تصميم گرفتم هر شب جمعه پس از زيارت اهل قبورت تا روز باقى است قبرستان را ترك كنم. منبع: انسان و عالم برزخ نویسنده: محمد مظاهرى

یادآوری: راستی می دانید شهداء، امامان معصوم، امام زاده ها، علماء و ... ، متعلق و مخصوص شیعه اند و غیر از شیعه کسی این سرمایه ها و گنجینه های با ارزش و معنوی را ندارد و شیعه باید به خود ببالد بخاطر داشتن آنها و بسیار شاکر خداوند باشد. پس سعی کنیم دنباله رو خوب و با ارزشی برای آنها باشیم.

۱۵۶- زیرکی دانشمند فاضل در مقابل خانم جوان و زیبا

دانشمندی فاضل و نویسنده اندیشمند نقل و قول می‌کند: که روزی امام موسی صدر در یک کلیسا ( یا دانشگاه) سخنرانی بسیار موثر و جذابی ایراد کرد که همه را مجذوب نمود. اواخر سخنرانی یک خانم جوان و زیبا که از این حرکت یک عالم مسلمان بسیار دلخور بود به دوستانش گفت: من می دانم چه طور حالش را بگیرم و ضایعش کنم! او بلافاصله پس از پایان سخنرانی در حالیکه همه را متوجه خود کرده بود جلو رفت و دستش را به طرف ایشان دراز کرد. ایشان طبق عادت دستشان را روی سینه گذاشتند. او هم که منتظر همین بود پرسید: می خواهید نجس نشوید؟ ( و به همان موضوعی اشاره کرد که مشکل سو تفاهم خانم هاست و شبهه دون پایه بودن زنان در دیدگاه اسلام و نجس بودن غیر مسلمانان و ...) ایشان با زیرکی بلافاصله پاسخ دادند: بل لاحافظ علی طهارتک! فرمودند: بلکه برعکس تو آنقدر با ارزش و پاک هستی که چنین تماس هایی حریم قدسی و زنانه تو را می آلاید ... این جواب حکیمانه و عارفانه و عمیق و هوشمندانه نه تنها توطئه او را خنثی کرد بلکه کار بر عکس شد و جمعیت مسیحی حاضر بیشتر به وجد آمده و به ایشان ارادت بیشتری پیدا کردند. 

۱۵۵- داستانی بسیار آموزنده و عبرت آور

قرار شد سمیناری برگزار شود و پنجاه نفر هم در آن حضور داشته باشند. سخنران به سخن گفتن مشغول شد،ناگاه سکوت کرد و به هر یک از حاضرین باد کنکی داد او تقاضا کرد با ماژیک روی آن اسم خود را بنویسند. سخنران بادکنک‌ها را جمع کرد و در اطاقی دیگر نهاد. سپس از حاضرین خواست که به اطاق دیگر بروند پس هر یک بادکنکی را که نامش روی آن بود بیابد. همه باید ظرف پنج دقیقه بادکنک خود را پیدا می‌کردند. دیوانه‌ وار به جستجو پرداختند، یکدیگر را هُل می‌دادند، به یکدیگر برخورد می‌کردند و هرج و مرجی راه انداخته بودند که حد نداشت. مهلت به پایان رسید و هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد. بعد از همه خواسته شد که هر یک بادکنکی را اتفاقی بردارد و آن را به کسی بدهد که نامش روی آن نوشته شده است. در کمتر از پنج دقیقه همه به بادکنک خود دست یافتند. سخنران ادامه داده گفت: همین اتّفاق در زندگی ما می‌افتد. که همه دیوانه‌وار و سراسیمه در جستجوی سعادت خویش به این سوی و آن سوی چنگ می‌اندازیم و نمی‌دانیم سعادت ما در کجا واقع شده است. سعادت ما در سعادت و مسرّت دیگران است. به یک دست سعادت آنها را به آنها بدهید و سعادت خود را از دست دیگران بگیرید. 

۱۵۴- فلسفه مجازات در دنیا ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺧﺪﺍ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟

ﭼﺮﺍ ﺑﻌﻀﯽ آدمﻫﺎ ﺑﺎ ﮐﻮﭼﮏﺗﺮﯾﻦ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻣﯽﺷوند، ﺍﻣﺎ بعضی ﻫﺮ ﮔﻨﺎﻫﯽ که ﺩﻟﺸاﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍهد ﻣﯽﮐﻨند ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ دارند ﭘﺲ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺧﺪﺍ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ ﺁﺩم ها ﺳﻪ ﺩﺳﺘﻪﺍﻧﺪ.( با یک مثال، ﻋﯿﻨﮏ، ﻣﻠﺤﻔﻪ، ﻓﺮﺵ) ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﻟﮑﻪ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻋﯿﻨﮑﺖ، ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﭘﺎﮎ ﻣﯽﮐﻨﯽ! ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﮑﻪ بنشیند ﺭﻭﯼ ﻣﻠﺤﻔﻪ، ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯼ ﺳﺮ ﻣﺎﻩ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺱﻫﺎ ﻭ ﻣﻠﺤﻔﻪﻫﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﭼﻨﮓ ‏(مثل ﺯﻣﺎﻥ ﻗﺪﯾﻢ) ﻣﯽﺷﻮﯾﯽ! ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﮑﻪ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺵ، ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯼ ﺳﺮ ﺳﺎل، ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﯿﻞ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺶ ﻣﯿﺎﻓﺘﯽ! ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺑﻨﺪﻩﻫﺎﯼ مؤﻣﻨﺶ ﻣﺜﻞ ﻋﯿﻨﮏ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺑﻨﺪﻩﻫﺎﯼ ﭘﺎﮎ ﻭ ﺯﻻﻟﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﭼﺸﻢ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎ ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺣﺎﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ‏( ﻭ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺧﻔﯿﻒ‏). ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﺶ ﺗﻨﺒﯿﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺎ ﭼﻨﮓ! ﻭ ﺁﻥ ﮔﺮﺩﻥ ﮐﻠﻔﺖﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﭼﺮﮎﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﺩ. ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﯾﻢ می فرماید: ﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﺎﻓﺮﺍﻥ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﺮ ﮐﻔﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﯿﺎﻓﺰﺍﯾﻨﺪ) ﻭ ﺳﺮ ﺳﺎﻝ ‏ﯾﺎ ﻗﯿﺎﻣﺖ، ﯾﺎ ﻫﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﻫﻢ ﻗﯿﺎﻣﺖ‏ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺍﺯ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ.  نقل از استاد قرائتی

۱۵۳- به اشتباه خود پی ببریم و زود جبران کنیم

مرحوم شیخ مرتضی زاهد از خوبان تهران بود، که نماز جماعتش محفل انس بندگان خوب بود. ایشان پس از نماز روایتی می خواند و موعظه ای می کرد و چند مسئله شرعی می گفت،یک بار وقتی شب از مسجد به منزل برمی گشت و رساله را می بیند، متوجه می شود که مساله را اشتباه به مردم گفته است، شبانه راه می افتد و یکی یکی در خانه کسانی که پشت سرش نماز خوانده بودند و آنها را می شناخت، می زند و می گوید: آقا من مسئله را اشتباه گفتم و درست آن چنین است. یکی ار اهالی می گوید: حاج آقا، حالا چه عجله ای داشتید؟ خودتان را به زحمت انداختتید. فردا شب بعد از نماز تصحیح می کردید و درستش را می گفتید. شیخ مرتضی می گوید: عزیزم، شما عجله ندارید، شاید حضرت عزرائیل عجله داشته باشد و کار به فردا نکشد و دیگر فرصت درست کردنش را نداشته باشم!

بله، چنین کسانی همیشه آماده اند  قشنگ زندگی می کنند و چون می دانند راهشان طولانی است و بدون راهنما نمی توانند این راه بی نهایت را بروند، دائم مضطر به اولیاء الهی و متوسل به آنها هستند

۱۵۲- خاطره ای زیبا و شنیدنی‹‹ بیسکویت های زندگی››

روزی از روزهای زندگی مهمان بودیم و حکایتی شنیدیم شنیدنی: هشت سالم بود. یه روز از طرف مدرسه بردنمون کارخانه تولید بیسکوییت. ما رو به صف کردن و بردنمون تو کارخانه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم. وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون، خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرون رو ورداشتن و خوردن. من رو حساب تربیتی که شده بودم میدونستم که اونا دارن کار اشتباه و زشتی میکنن. واسه همین تو صف موندم. ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودن و منی که قواعد رو رعایت کرده بودم هیچی نصیبم نشده بود. الآن پنجاه سالمه. اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد. خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزا رو رعایت کنم. ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا میذارن از بیسکوییتای تو دستشون لذت میبرن. از همون موقع تا الآن یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که خوب بودن و خوب موندن مهمتره یا رسیدن به بیسکوییتای زندگی؟ اونم واسه مردمی که تو و شخصیتت رو با بیسکوییتای توی دستت می‌سنجند! بدانید و آگاه باشید که با همه حال این دنیا با بیسکویتها و زیبایهایش گذراست. 

151- چند چراغ قرمز در قـــرآن

1- از غیبت دوری کنید: لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ.  (حجرات/12)یعنی: از دیگران غیبت نکنید؛ آیا دوست دارید که گوشت برادر مرده خود را بخورید؟ البته از آن، کراهت دارید.

2- از مسخره کردن پرهیرید:  لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسي‏ أَنْ يَکُونُوا خَيْراً(حجرات/11) یعنی: ای اهل ایمان! گروهی از شما گروه دیگر را مسخره نکند، چه بسا آن گروه دیگر بهتر از ایشان باشد.

3- از وعده دادن دروغ اجتناب کنید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ - كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ. (صف/2و 3) یعنی: ای اهل ایمان! چرا چیزی را می گوئید که به آن عمل نمی کنید؟ اینکه چیزی را بگوئید که عمل بدان نمی کنید نزد خداوند گناهی است بزرگ.

4- از عیبجوئی و هرزه زبانی دوری کنیدوَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ. (همزه/1) یعنی: وای بر هر عیبجوی هرزه زبان.

5-  از گمان و شک در همه چیز بپرهیزید: اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ. ( حجرات/12) یعنی: از بسیاری از گمانها دوری کنید، که بعضی از گمانها گناه است.

6- از کنجکاوی زیاد در امور دیگران. دوری کنید: وَ لَا تَجَسَّسُوا. (حجرات/12) یعنی: تجسس نکنید.

یادآوری:خداوند، حکیم همه ی امور انسان، از جمله یدن اوست و حکیم می داند که این بدن به چه نیاز دارد و انجام چه کارهایی برای بدن مفید و چه کارهایی ( از جمله امور مذکور) مضزر است. آیات مذکور فرمان خداوند حکیم اند، نعوذ بالله دروغ نمی گوید و با کسی هم شوخی ندارد. دستوراتش را جدی بگیریم و  اطاعت و بندگی کنیم تا در دنیا سالم و تندرست و در جهان آخرت سعادتمند و رستگار شویم.

۱۵۰- داستان کوتاه رد شدن یا قبولی عبادت

پیامبری در راهی می رفت پیرمردی را دید که بسیار عبادت می کرد. پیرمرد وی را شناخت پرسید: خواهشی دارم و آن این است که احساس می کنم خداوند نسبت به عبادات من توجه نمی کند و عباداتم مورد قبول واقع نمی شود و این موضوع مرا ناراحت کرده، کاش از خداوند علت آن را سؤال کنی...؟ آن پیامبر این موضوع را از خداوند پرسید و دلیلش را خواست. پاسخ شنید که  آن مردی که تو دیدی بیش از اینکه به فکر عبادت باشد هوش و حواسش به ریش بلندش است وقتی ذکر می گوید نگاه می کند ببیند ریشش چقدر در اثر ذکر گفتن تکان می خورد در رکوع حواسش به این است که ریشش به زانویش می رسد یا نه موقع سجده نگاه می کند ببیند ریشش به زمین برخورد کرد یا نه و ... پیامبر به نزد پیر مرد رفت و این موضوع را به او گفت: پیرمرد ابتدا عصبانی شد اما بعد از چند لحظه به گریه افتاد و گفت: ای لعنت بر این ریش که حواس مرا پرت کرده و مرا از خدا دور، سپس به کندن ریش خود مشغول شد. ناگهان وحی بر آن پیامبر نازل شد که ببین حتی الآن هم همه تقصیرات را گردن ریشش انداخته و همه حواسش به کندن ریشش است!

نکته اخلاقی: ما حواسمان کجاست ... و همه­ ی تقصیرات و اشکالات را گردن کی میاندازیم؟! چرا خود را همیشه تبرء می کنیم؟ چرا ایرادهای خودمان را نمی بینیم و درست نمی کنیم؟