۱۲۹- صحبت کردن حضرت علی (ع) با کبوتر
عمار بن یاسر گوید: من با امیرالمومنین علیه السلام در مسجد جامع کوفه بودم و کسی غیر از من نزد آن حضرت نبود. شنیدم که امام (ع) می فرمود: او را باور کن، او را باور کن. من به اطراف نگاه کردم و کسی را ندیدم، خیلی تعجب کردم. حضرت به من فرمود: ای عمار! مثل اینکه با خودت می گویی که من با چه کسی حرف می زنم؟ عرض کردم: بله، چنین است. فرمود: سرت را بلند کن. سرم را بلند کردم و دو کبوتر را دیدم که با هم حرف می زدند. فرمود: ای عمار! می دانی که چه می گویند؟ عرض کردم: نه، ای امیرالمومنین! فرمود: کبوتر ماده به کبوتر نر می گوید که تو به غیر از من، دل بسته ای و از من دوری گزیده ای؟ و کبوتر نر سوگند خورده و می گوید: که این چنین نیست. ماده گفت: که من حرف تو را باور نمی کنم. نر به او گفت: که سوگند به حق کسی که در این قبله است! من به غیر از تو به کس دیگری دل نبسته ام. عمار، من به کبوتر ماده گفتم: گفته های او را باور کن، گفته های او را باور کن. عمار گوید: عرض کردم: ای امیرالمومنین! من کسی را غیر از سلیمان بن داود علیه السلام نمی شناسم که به زبان پرندگان آشنایی داشته باشد. فرمود: ای عمار! همانا سلیمان به حق ما اهل بیت از خداوند درخواست کرد به زبان پرندگان آشنایی یافت. بحارالانوار ج 42 ص 56