۱۳۷- آن الاغ رام
در سفرى كه مدّرس به اصفهان داشت پس از آن مدتى كوتاه به شهرضا رهسپار شد و در آستانه امامزاده شهرضا اقامت نمود. مردم دسته دسته به ديدارش مى شتافتند. روزى يكى از مراجعين كه سابقه دوستى با آقا را داشت از مدّرس پرسيد: در مبارزه با عوامل ستم براى خودتان چه كرديد. مدّرس پاسخ داد: كوشيده ام روش اجدادم را دنبال كنم، دنبال مظاهر دنيوى نبوده و نيستم و زندگى طلبگى را هنوز هم ادامه مى دهم. ولى درخصوص مبارزه با رضاخان بايد بگويم كه او آلت دست است و عوامل خارجى براى مقاصد خود، او را روى كار مى آورند و من در حدّ توان و تا موقعى كه جان دارم با ايادى استكبار مبارزه مى كنم و اين را وظيفه شرعى خود مى دانم .در اين هنگام مردى به ديدن مدرس آمد كه در سالهاى جوانى با آقا انس داشت و به غلام معروف بود. مدرس دست وى را گرفت و پهلوى خود نشانيد و گفت: آقا غلام يادت مى آيد وقتى كه هنگام خرمنها بود الاغها را مى برديم آب بدهيم و آن الاغ كه لگد مى زد سوار نمى شديم و چند پشته سوار الاغ رام مى شديم؟ حالا مردم بايد بدانند كه اگر رام شدند سوارشان مى شوند. مردم بايد بيدار باشند و به بيگانگان و متجاوزين و اعوان و انصار آن ها سوارى ندهند. داستانهاى مدرس تاليف: غلامرضا گلى زواره