فرزند شیخ عباس قمی می‌گوید: یك روز صبح پدرم برخاست و شروع به گریه كرد. از او پرسیدم: چرا اشك می‌ریزید؟ فرمود: برای این كه شب گذشته نماز شب نخواندم.

گفتم: پدرجان! نماز شب كه مستحب است و واجب نیست. شما كه ترك واجب نكرده اید و حرامی بجا نیاورده اید؛ چرا این طور نگرانید؟ فرمود: فرزندم! نگرانی من از این است كه من چه كرده‌ام كه باید توفیق نماز شب خواندن از من سلب شود؟

از مرحوم آقا مصطفی خمینی نقل شده است كه فرمود: یك روز دیدم آقا امام خمینی در اتاق خود هستند و صدای گریه ایشان بلند است. از مادرم پرسیدم چه شده كه آقا گریه می‌كنند؟ مادرم فرمودند: ایشان در شبی كه موفق به نماز شب و راز و نیاز با خدا نشود، روزِ آن چنین حالتی دارد؟

ما چطوریم؟ خودمان را خوب می شناسیم برای آخرت خودمان دلمان بسوزد و تا فرصت کوتاهی داریم از خواب غفلت بیدار شویم؟! کِی از خودمان دلسوزتر، بیاییم به خودمان رحم کنیم گول این دو روز دنیا نخوریم، دنیا خیلی بی وفاست، حتی به معصومین هم وفا نکرده است تا چشم باز کنیم عمر تمام شده، ما هستیم و کوله باری از گناه، عبرت بگیریم و بندگی کنیم. 

بدانیم که همه ی نعمت ها و لذت ها و خوش گذرانی های این دنیا، اولاَ مفت و مجانی نیستند خداوند مزد و هزینه ی استفاده کردن از آنها را از ما می خواهد و دوماَ زود گذرند، تاریخ مصرف دارند و تمام می شوند و سوماَ برای امتحانند و...  ارزش یک لحطه تلخی و عذاب آخرت راندارند.