۳۴- غيرت و ناموس پرستی انسان
شيخ بهاءالدين عاملی در يكی ازكتاب های خود می نوسيد: روزی زنی نزد قاضی شكايت كرد كه پانصد مثقال طلا از شوهرش طلب دارد. قاضی شوهرش را احضار كرد و او طلب خود را انكار كرد و يا فراموش كرده بود. قاضی از زن سوال كرد: كه شاهدی داری؟ گفت: دو مرد شاهد دارم. قاضی به دو مرد گفت: شما گواهی می دهيد زنی كه مقابل شماست پانصد مثقال از شوهرش كه اين مرد است طلب دارد و نپرداخته است. گواهان گفتند: اين زن نقاب خود را كنار بزند تا ما لحظه ای وی را درست بشناسيم كه همان زن است. تا گواهی بدهيم. زن اين سخن را كه شنيد بر خود لرزيد و شوهرش فرياد برآورد شما چه می گوييد؟ برای پانصد مثقال طلا، همسرم چهره اش را به شما نشان دهد؟ هرگز! من پانصد مثقال را خواهم داد و رضايت نمی دهم كه چهره ی همسرم در حضور دو مرد بيگانه نمايان شود. زن چون آن جوانمردی و غيرت را از شوهرش مشاهده كرد از شكايت خود چشم پوشيد و آن مبلغ را به شوهرش بخشيد...
چه خوب بود آن مرد با غيرت، امروز جامعه ی ما را هم می ديد كه بعضی از زنان نه برای پانصد مثقال طلا و نه برای حتی يك مثقال نقره، چگونه رخ و ساق پا را به همگان نشان می دهند و شوهران و پدران و برادرانشان هم عقيده ی آن هايند و در كنارشان به رفتار و قيافه و به تیپ شان مباهات و افتخار كرده و آن را كلاس می دانند! ونام شيعه را با خود به يدك می كشند!