۳۶- من قاتل و ظالِم به خودم هستم
شیخ بهایی در کتاب کشکول در باره ی عابد و زاهد معروف ربیع بن خشیم می فرماید: ریبع شبها بسیار گریه می کرد، مادرش چون زیادی گریه اش را دید گفت: ای نور دیده، شاید قتل نفسی کرده ای که اینطور گریه می کنی، به من خبر ده تا از تو نزد ورثه ی مقتول بروم و حال تو را به آنها بگویم تا ترا عفو کنند به خدا سوگند اگر بدانند که درچه حالی، به تو رحم خواهند نمود و ترا می بخشند. گفت: آری مادر، من قتل نفس نموده ام و مرتکب ظلم شده ام ولکن نه به دیگری، بلکه نفس خود را کُشته ام و به او ظلم کرده ام: یعنی از آخرت غفلت و به دنیا توجه، و در عمل کوتاهی کرده ام و از رسیدن به مقام مقربین و درجات صدیقین باز مانده ام و اوامر خدا به جا نیاورده ام. نقل از کتاب صلوة الخاشعین شهید دستغیب ص 139
راستی ما که اکثر کارهایمان برای رضا و خشنودی و یا برای تعریف و تمجید دیگران از ما است و در عمر مبارک یک شب، شب زنده داری، نماز شب و گریه و زاری در نامه ی اعمالمان نیست و نامه ی ما پر از غیبت، دروغ، تهمت، بی عدالتی، نافرمانی، حرام خوری، کم کاری، بداخلاقی و صدها مورد دیگر که از خداوند و معاد نمی ترسیم چقدر باید گریه بکنیم؟ برای سوال و جواب قیامت چه عملی آماده کرده ایم؟