در کتاب لوامع البینات است که موسی بن عمران (ع) به دندان درد مبتلا گردید و به پروردگار شکایت کرد. به او دستور داد: فلان گیاه را بکار ببر. دندانش خوب شد، مرتبه دیگر دندانش درد گرفت رفت و همان گیاه را بکار برد خوب نشد. موسی (ع) عرض کرد: پروردگارا چه شده که بار اول این گیاه اثر کرد ولی حالا اثر نکرد؟ ندا رسید دفعه قبل به امید ما رفتی، اما این بار به امید گیاه و دوا رفتی از ما غافل شدی. بله مریض می شوی باید دکتر بروی و دارو مصرف کنی، اما نگو چه داروی خوبی و چه دکتر حاذقی بود، این ها کفر نعمت شافی بودن خداست. پس بگو خداوند چقدر لطف و عنایت فرمود: مرا توسط  فلان دکتر یا دارو شفا داد و چه بسا اگر لطف و عنایت خداوند رحیم نباشد نه دارو و نه دکتر افاقه نمی کند. نقل ازکتاب سرای دیگر شهید دستغیب صفحه 445