معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد سارا ... دخترک خودش را جمع کرد، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت: بله خانم؟ معلم با عصبانیت، توی چشمان سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد: چند بار بگویم مشق هایت را تمیز بنویس، دفترت را سیاه و پاره نکن؟ ها! فردا مادرت را می آوری مدرسه می خواهم در مورد بچه­ ی بی انضباطش با او صحبت کنم. دخترک چونه­ ی لرزانش را جمع کرد ... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت: خانم ... مادرم مریضه اما ... بابام گفته آخر ماه به او حقوق می دهند ... آن وقت می شود مامانم را بستری کنیم که از گلویش خون نیاید ... آن وقت می شود برای خواهرم شیر خشک بخیریم که شب تا صبح گریه نکند ... آن وقت قول داده که اگر پولی ماند برای من هم یک دفتر بخرد که من دیگر دفترهای دادشم را پاک نکنم و داخلش مشق بنویسم ... آن وقت قول می دهم مشق هایم را تمیز بنویسم. معلم صندلیش را به سمت تخته سیاه چرخاند گفت: بنشین سارا ... کاسه اشک چشم معلم که روی گونه اش خالی شد ... روی تخته نوشت: زود قضاوت نکنید! ...

تذکر: قدر  آنچه داریم بدانیم و از خدای حکیم و عزیز تشکر کنیم. مگر نه این که خداوند حکیم است و هر کارش بر اساس حکمت و تدبیر است و بیهوده و عبث کاری را انجام نمی دهد؟ پس به این حکیم،  اعتماد و اطمینان داشته باشیم و با تلاش و کوشش برای رفع مشکلات به وی توکل کنیم و بدانیم که کسی نیست که مشکل نداشته باشد ولی باید در مقابل مشکلات با صبر و تحمل و با توکل به خدای متعال ایستاد و آنها را مدیریت کرد که صبر و حوصله در برابر گرفتاری ها، یک نوع امتحان الهی است و پاداش خاصی دارد  و  بلکه برای مومنین که خود را در محضر خداوند می بینند تلذت بخش و نشاط آور هم هست و  ...