روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که درکنار جویی نشسته و بلند بلند گریه می‌کند. شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند: استاد، چه شده كه اینگونه اشك می‌ريزيد؟ آيا کسی به شما چیزی گفته؟ شیخ جعفر در میان گریه‌ها گفت: آری ... یکی از لات‌های این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرد. همه با نگرانی پرسیدند: مگر چه گفت؟ شیخ در جواب می‌گويد: او به من گفت: شیخ جعفر، من همانی هستم که همه می‌گویند، آیا تو هم همانی هستی که می‌گویند؟! و اين سؤال حالم را عجيب دگرگون كرد. من نیز گاهی از خود می پرسم: آیا من همانی هستم که همه می‌گویند؟! همه می‌گویند هستی، شیعه، امام زمان (عج) امامِ اوست و تمام زندگی شیعه در امامش خلاصه می‌شود، می‌گویند: شیعه جز خشنودی مولایش هوای دیگری در سر ندارد. می‌گویند: تنها آرزوی شیعه ظهور مولايش می‌باشد و لحظه‌ لحظه عمرش را با یاد آن حضرت سپری می‌نمايد. حقيقتاً آیا چنین حالاتی را در خود سراغ داریم؟ آیا عنوان شیعه برازنده ما هست؟ و در یک کلام ... آیا ما همانی هستیم که همه می‌گویند؟  منبع: مقدمه کتاب کلید فرج محمد مهدی قائمی کاشانی